یوسف مشهدی فراهانی
yosef mashhadi farahani
قالب وبلاگ

هر وقت خواستي بدوني کسي دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببيني

اگه نگات کرد عاشقته

اگه خجالت کشيد بدون برات ميميره

اگه سرشو انداخت پايين و يه لحظه رفت تو فکر بدون ، بدونه تو ميميره

و اگر هم خنديد بدون اصلا دوست نداره


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, ] [ 22:26 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]

"هيچ سؤالي ندارم"

 

مي خواستم سؤال كنم ! بپرسم ؛ اما نه ! سؤال نمي كنم . هيچي نمي پرسم . شايد اينجوري بهتر باشد . يعني حتماً بهتره ! راستش بهم گفتن اينجوري بهتره . منم ديگه سؤال نكردم و پذيرفتم كه اينجوري بهتره . البته نه اينكه سؤال ندارم ، نه ! راستش خيلي هم سؤال دارم ؛ ولي اولاً نمي دونم از كي بايد بپرسم . ثانياً چه جوري بايد بپرسم كه هم سؤال شونده زير سؤال نره و هم پاسخ به سؤال يه چالش بزرگتر نشه . اما نه ، بازم ميگم نه . اگر هم ازم پرسيدن سؤال نداري ؟ يه جوري مي پيچونم كه راستي راستي فكر كنن سؤال ندارم . اينجوري بهتره . هم سؤالي مطرح نميشه كه بي پاسخ بمونه و هم كسي زير سؤال نمي ره كه به تيرج قباش برنخوره . آره اينجوري بهتره ، مثل يه پسر خوب ! نه ؟!

-         چقدر قر مي زني . آنقدر سؤال سؤال كردي كه ، آخرش هم با سؤال جملت رو تموم كردي . اصلاً ببينم مگه چه سؤالي داري يا از كي سؤال داري كه........

"I have no questions."

I wanted to ask! I ask, but no! I do not question. Do not ask nothing. Aynjvry might be better. I'm sure! I'm telling the truth Aynjvry. I did not ask me and I accepted that Aynjvry. I do not ask, do not! I'm very same question, but first you must ask when I do not know of. Second, what should I ask the same question asked respondents to question me and I think the bigger challenge. But no, I do not Mygm. If you ask me Ndary question? I really think that way are Pychvnm Knn no question. Aynjvry better. I think that question unanswered Bmvnh and I do not question that Tyrj Qbash Brnkhvrh RA. Aynjvry I'm such a good boy! Do not!

- How a woman is given. Did they ask that question, i did not end with a question Jmlt. I see what questions I asked who was there or that


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, ] [ 21:56 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]

هر حادثه ای را دلیلی برای مصلحت خود بدانیم.

نگران فردا نباش ، فردا به قدر کافی نگرانی های خود را دارد.لزومی ندارد بر مشکلات هر روز بیفزایی!

آنگاه که همه به دنبال چشمانی زیبا هستند تو به دنبال نگاهی زیبا باش . 

اگر فکر کنید کاری با موفقیت توأم است نیرویی در این جهت ایجاد می گردد و نتیجه مثبت خواهد شد. 

برای کوبیدن یک حقیقت ، خوب به آن حمله مکن ، بد از آن دفاع کن .

در ادامه توصیه می کنیم جملات تاکیدی زیر را هر روز در ساعاتی مشخص با باور و یقین تکرار کنید.




موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:, ] [ 13:41 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]

زندگی یعنی چه؟  

 

  شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم
....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:, ] [ 13:32 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]

آدم بزرگا

                       یادم اون قدیما ، اون روزهایی که یه جورای دیگه مردم فکر میکردن ، یعنی اون روزها که ارزشها یه جور دیگه بود ، یه رنگ دیگه ای داشت ، مردی و مردانگی یه رسم بود ، اون موقعی که باورها یه شکل و شمایل دیگه ای داشت ، یادم اون روزها زندگی هام یه شکل دیگه بودن ، خواستن ها ، خواستنهای حقیقی بودند و خواسته ها یه خواسته های واقعی . برای کارها یه معیارهای درستی بود و دلایل انجام کارها مثل سند منگوله دار سربی دنبالش . فکر میکنیم کسی کاری رو بی دلیل انجام نمی داد و اگر کاری می بایست انجام بشه حتما باید دلایل قرص محکمی براش میداشتی و بقولی محکمه پسند . البته اون روزها خیلی چیزهای دیگه هم فرق میکرد که...

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:, ] [ 12:9 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]

...... ما به تو دادیم ، ندادیم ؟ نه اینکه دادیم ، باید می دادیم ، نه . خواستیم تا بدهیم . و تو چه کردی ؟ ما اگر دادیم از خودمان دادیم . دادیم تا ببینی ، دادیم تا بشنوی ، دادیم تا بفهمی ، دادیم تا ...... و تو چه کردی ؟ بهترین را دادیم ، ندادیم ؟ بیشترین را دادیم ، ندادیم ؟ و تو چه کردی ؟ اگر دادیم ، دادیم که بهتر شوی ، شدی ؟ دادیم که بزرگتر شوی ، شدی ؟ دادیم که با ما شوی ، شدی ؟ دادیم که همانکه خواسته بودیم شوی ، شدی ؟ ما دادیم که ما شوی ، شدی ؟ ما دادیم که ما بینی ، نه خود . ما دادیم که از ما بینی ، نه از خود ....

...... We love, we did? It did not, we should not. We wanted to. What did you? We ourselves if we did. Until we see, we have to hear, as we see, we have to ...... What did you? The best, we did? Most of them, we did? What did you? If we, we better show, look? We show that the larger, would? We did the show, look? We were told that Hmankh show, look? We show that we did, would? We expected that we did not own. We expected that we would not of itself ....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ جمعه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 23:22 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 17:37 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]

 

خدایم!

اگر از آن سو به تو روی می آورم که مرا از وجود جهنم نجات دهی از

شعله های آن مرا رهایی دهی، همان بهتر که در آن شعله ها مرا

بسوزانی و اگر از آن سو به تو روی می آورم که مرا به بهشت

فراخوانی و در آن جای دهی ؛ درهای بهشت را برویم بسته نگهدار ،

ولی اگر برای خاطر تو به سویت می آیم

خدایم!

مرا از خودت مران . تو گرانبهاترین دارایی من در این دنیا هستی ،

بگذار تا ابد در کنارت لانه کنم.

 

Khdaym

On the other hand, if you want to get that save me from hell

I can escape the flames, the better the flame me

On the other hand, if you Bsvzany bring me to heaven

Instead of calling in the week, we closed the doors of heaven

But if you remember to come Svyt

Khdaym

Mran me of you. In this world you're my most treasured possessions

Let're forever in my nest


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 14:2 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]

 

  یه نفر براي بازديد ميره به يه بيمارستان رواني .

 

اول مردي رو ميبينه که يه گوشه اي نشسته، غم از چهرش ميباره،به ديوار تکيه داده و هرچند دقيقه آروم سرشو به ديوار ميزنه و با هر ضربه اي،زير لب ميگه: ليلا… ليلا… ليلا…ليلا… ليلا…ليلا…
مرد بازديدکننده ميپرسه اين آدم چشه؟ ميگن يه دختري رو ميخواسته به اسم “ليلا”که بهش ندادن، اينم به اين روز افتاده…
مرد و همراهاش به طبقه بالا ميرن.
مردي رو ميبينه که توي يه جايي شبيه به قفس به غل و زنجير بستنش و در حاليکه سعي ميکنه زنجيرها رو پاره کنه،با خشم و غضب فرياد ميزنه: ليلا… ليلا… ليلا… ليلا… ليلا… ليلا… ليلا…
بازديدکننده با تعجب ميپرسه اين چشه؟!!!!
ميگن اون دختري رو که به اون يکي ندادن، دادن به اين

  
I was going to visit a mental hospital
The first man who sees me sitting in a corner, Chhrsh Mybarh of sorrow, leaning on the wall and the wall Myznh minute shampoo slowly and with each blow, the lips says: L. ... L. ... L. ... L. ... L. ... L
Myprs·h's wrong with this guy he visits? Mygn girl I wanted to name "Layla" is not it, to this day has already
Hmrahash man to go upstairs
The man sees my face like a cage where the Bstnsh shackles and chains while trying Myknh I'm torn with anger and cries Myznh: L. ... L. ... L. ... L. ... L. ... L. ... L
Surprise visits Myprs·h's wrong with this
That one girl that I do not Mygn, to


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 13:40 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]

جنون       

    امروز یه روز دیگه از روزهای خدا بود ، روز خیلی جالبی بود . گفتم جالب ؟ نه بهتر بگم روز سختی بود . یه روز سخت که جنون توش یه جورایی حرف اول رو میزد که اگر خدایی نخواسته قرار بود حرف آخر رو هم بزنه ، چی میشد ؟! نمی دونم . نمی خوام اصلا بهش فکر کنم . شاید تا امروز نقش جنون رو تو زندگیم انقدر آشکارا ندیده بودم . از این ور و اون ور حرفش رو شنیده بودم اما شنیدن کی بود مانند دیدن . از یه اتفاق شروع شد ، یه سهل انگاری . فکر میکنم این برای همه دیوانگی های دیگه هم مصداق داشته باشه . آره از یه سهل انگاری . بابا !!! چند بار گفتم....

Insanity

     Today's the day I was in the days of Allah, the day was very interesting. I find interesting? It was hard not to like day. A hard day of that madness, I would really like Jvrayy first letter had asked God that if I did the last word, what

Was! I do not know. I do not think at all. Perhaps it's madness in my life I had seen so clearly. Overview of This and That

I heard around him, but I would like to hear. I was there from the start, it's negligence. I think it's crazy to think I had the same applies. Yeah, from my negligence. Baba! I said many times


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ جمعه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 13:16 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یوسف مشهدی فراهانی و آدرس parvaz1404.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 29
بازدید کل : 3055
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

خطاطي نستعليق آنلاين

Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی
ایران رمان